انتظارفرج دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 12:25 :: نويسنده : احمدسلیمانی فر
پس از آنكه امام تراژدى پیشنهاد خلافت را با توجه به جدى نبودن آن از سوى مامون، پشتسر نهاد، خود را در برابر صحنهبازى دیگرى یافت. آن اینكه مامون به رغم امتناع امام هرگز از پاى ننشست و این بار ولیعهدى خویشتن را به وى پیشنهاد كرد. در اینجا نیز امام مىدانست كه منظور تامین هدفهاى شخصى مامون است، لذا دوباره امتناع ورزید، ولى اصرار و تهدیدهاى مامون چندان اوج گرفت كه امام بناچار با پیشنهادش موافقت كرد.
دلایل امام براى پذیرفتن ولیعهدىهنگامى امام رضا(علیه السلام) ولیعهدى مامون را پذیرفت كه به این حقیقت پى برده بود كه در صورت امتناع بهایى را كه باید بپردازد تنها جان خودش نمىباشد، بلكه علویان و دوستدارانشان همه در معرض خطر واقع مىشوند. در حالى كه اگر بر امام جایز بود كه در آن شرایط، جان خویشتن را به خطر بیفكند، ولى در مورد دوستداران و شیعیان خود و یا سایر علویان هرگز به خود حق نمىداد كه جان آنان را نیز به مخاطره دراندازد. افزون بر این، بر امام لازم بود كه جان خویشتن و شیعیان و هواخواهان را از گزندها برهاند. زیرا امت اسلامى بسیار به وجود آنان و آگاهى بخشیدنشان نیاز داشت. اینان باید باقى مىماندند تا براى مردم چراغ راه و راهبر و مقتدا در حل مشكلات و هجوم شبههها باشند. آرى، مردم به وجود امام و دستپروردگان وى نیاز بسیار داشتند، چه در آن زمان موج فكرى و فرهنگى بیگانهاى بر همه جا چیره شده بود و با خود ارمغان كفر و الحاد در قالب بحثهاى فلسفى و تردید نسبتبه مبادى خداشناسى، مىآورد. بر امام لازم بود كه بر جاى بماند و مسؤولیتخویش را در نجات امتبه انجام برساند. و دیدیم كه امام نیز - با وجود كوتاه بودن دوران زندگیش پس از ولیعهدى - چگونه عملا وارد این كارزار شد. فقط اتخاذ موضع منفى درستبود با توجه به تمام آنچه كه گفته شد در مىیابیم كه براى امام(علیه السلام) طبیعى بود كه اندیشه رسیدن به حكومت را از چنین راهى پر زیان و خطر از سر بدر كند، چه نه تنها هیچ یك از هدفهاى وى را به تحقق نمىرساند، بلكه بر عكس سبب نابودى علویان و پیروانشان همراه با هدفها و آمالشان نیز مىگردید
حال اگر او با رد قاطع و همیشگى ولیعهدى، هم خود و هم پیروانش را به دست نابودى مىسپرد این فداكارى كوچكترین تاثیرى در راه تلاش براى این هدف مهم در برنمىداشت. علاوه بر این، نیل به مقام ولیعهدى یك اعتراف ضمنى از سوى عباسیان به شمار مىرفت دایر بر این مطلب كه علویان نیز در حكومتسهم شایستهاى داشتند. دیگر از دلایل قبول ولیعهدى از سوى امام آن بود كه اهلبیت را مردم در صحنه سیاست حاضر بیابند و به دست فراموشیشان نسپارند، و نیز گمان نكنند كه آنان همانگونه كه شایع شده بود، فقط علما و فقهایى هستند كه در عمل هرگز به كار ملت نمىآیند. شاید امام نیز خود به این نكته اشاره مىكرد هنگامى كه «ابن عرفه» از وى پرسید: - اى فرزند رسول خدا، به چه انگیزهاى وارد ماجراى ولیعهد شدى؟ امام پاسخ داد: به همان انگیزهاى كه جدم على(علیه السلام) را وادار به ورود در شورا نمود. (1) گذشته از همه اینها، امام در ایام ولیعهدى خویش چهره واقعى مامون را به همه شناساند و با افشا ساختن نیت و هدفهاى وى در كارهایى كه انجام مىداد، هرگونه شبهه و تردیدى را از نظر مردم برداشت. آیا امام خود رغبتى به این كار داشت؟ اینها كه گفتیم هرگز دلیلى بر میل باطنى امام براى پذیرفتن ولیعهدى نمىباشد. بلكه همانگونه كه حوادث بعدى اثبات كرد، او مىدانست كه هرگز از دسیسههاى مامون و دار و دستهاش در امان نخواهد بود و گذشته از جانش، مقامش نیز تا مرگ مامون پایدار نخواهد ماند. امام بخوبى درك مىكرد كه مامون به هر وسیلهاى كه شده در مقام نابودى وى - جسمى یا معنوى - برخواهد آمد. برنامه پیشگیرى اماماكنون كه امام رضا(علیه السلام)در پذیرفتن ولیعهدى از خود اختیارى ندارد، و نه مىتواند این مقام را وسیله رسیدن به هدفهاى خویش قرار دهد، چه زیانهاى گرانبارى بر پیكر امت اسلامى وارد آمده دینشان هم به خطر مىافتد و از سویى هم امام نمىتواند ساكتبنشیند و چهره موافق در برابر اقدامات دولتمردان نشان بدهد.پس باید برنامهاى بریزد كه در جهتخنثى كردن توطئههاى مامون پیش برود
تازه اگر هم فرض مىشد كه مامون هیچ نیتشومى در دل نداشت. با توجه به سن امام امید زیستنش تا پس از مرگ مامون بسیار ضعیف مىنمود. پس اینها هیچ كدام براى توجیه پذیرفتن ولیعهدى براى امام كافى نبود. از همه اینها كه بگذریم و فرض را بر این بگذاریم كه امام امید به زنده ماندن تا پس از درگذشت مامون را نیز مىداشت، ولى برخوردش با عوامل ذى نفوذى كه خشنود از شیوه حكمرانى وى نبودند، حتمى بود. همچنین توطئههاى عباسیان و دار و دستهشان و بسیج همه نیروها و ناراضیان اهل دنیا بر ضد حكومت امام كه اجراى احكام خدا به شیوه جدش پیامبر(صلی الله علیه وآله) و على(علیه السلام) باید پیاده مىشد، امام را با همان مشكلات زیانبارى روبرو مىساختند كه برایتان در فصل گذشته شرح دادیم. در آنجا گفتیم كه حتى مردم نیز حكومتحق و عدل امام(علیه السلام) را در آن شرایط نمىتوانستند تحمل كنند. فقط اتخاذ موضع منفى درستبود با توجه به تمام آنچه كه گفته شد در مىیابیم كه براى امام(علیه السلام) طبیعى بود كه اندیشه رسیدن به حكومت را از چنین راهى پر زیان و خطر از سر بدر كند، چه نه تنها هیچ یك از هدفهاى وى را به تحقق نمىرساند، بلكه بر عكس سبب نابودى علویان و پیروانشان همراه با هدفها و آمالشان نیز مىگردید. بنابراین، اقدام مثبت در این جهتیك عمل افتخارآمیز و بى منطق قلمداد مىشد. برنامه پیشگیرى اماماكنون كه امام رضا(علیه السلام) در پذیرفتن ولیعهدى از خود اختیارى ندارد، و نه مىتواند این مقام را وسیله رسیدن به هدفهاى خویش قرار دهد، چه زیانهاى گرانبارى بر پیكر امت اسلامى وارد آمده دینشان هم به خطر مىافتد. . . و از سویى هم امام نمىتواند ساكتبنشیند و چهره موافق در برابر اقدامات دولتمردان نشان بدهد. . . . پس باید برنامهاى بریزد كه در جهتخنثى كردن توطئههاى مامون پیش برود. اكنون در این باره سخن خواهیم راند.
پىنوشت: (1) مراجعه شود به: مناقب آل ابىطالب / 4 / ص 364 - معادن الحكمة / ص 192 - عیون اخبار الرضا / 2 / ص 40 - بحار / 49 / ص 140 و 141. منبع : كتاب: زندگى سیاسى هشتمین امام، ص 162 ؛ مؤلف: سید جعفر شهیدى
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||
|